قـطـعـه گـم شده ای از پـر پـرواز کـم است
یـازده بــار شمـردیـم و یـکی بــاز کـم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است

قـطـعـه گـم شده ای از پـر پـرواز کـم است سه شنبه 11 تير 1392
16:6 ![]() به سوی او قدمی برداریم . . . آتشی که نمی سوزاند ابراهیم را . . . دریایی که غرق نمی کند موسی را . . . کودکی که مادرش او را به دست موج های نیل می سپارد تا برسد به خانه تشنه به خونش . . دیگری را برادرانش به چاه می اندازند سر از خانه عزیز مصر در می آورد.....! آیا هنوز هم نیاموختی؟! . . . که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و "خدا نخواهد" "نمی توانند".... پس به تدبیرش اعتماد کن ..... ........به او توکل کن........ و به سمت او قدم بردار....تا ده قدم آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی . . . سه شنبه 11 تير 1392
16:4 ![]()
آقای من!مولای غریب من!پدرمهربان اهل عالم دو شنبه 10 تير 1392
18:44 ![]()
فردا جمعه است و من با نگاهی منتظر و دلی امیدوار، شوق فردا را در سر دارم. روزی که بر اساس روایاتی، خورشید دل ها طلوع می کند. حورشید دلربایی که بسیاری از دل ها را ربوده، اما هنوز بازنگشته تا دست در دست این جماعت دهد و عالمی را از ظلم و ستم آزاد کند. اومهدی(عج) نام است، مهدی که ولی خدایی، گذشتی دریایی و صداقت والایی دارد. بسیار مشتاقم تا روی چون ماهش را هرچه زودتر زیارت کنم. دلم می خواد بیاید تا نزدش روم، زانو زنم ،های های بنالم، برایش از غم فراق بگویم و جانم را فدای قدوم مبارکش نمایم. مولایم با این که در کنارم نیست، ولی هرگاه برایش صبحت ها و غم درونم را بازگو می کنم، دلم آرامش می یابد، تنها پناه من هنگام معصیت هایم مهدی(عج) است. دلم می خواد سر در سایه مهر او خستگی را از خود برانم و کوله بار سنگین گناهم را بر زمین بگذارم، از جاده های خطرناک سستی و کاهلی و از گذرگاه های میان دره های عمیق پلیدی عبور کنم، از سرزمین سیاه خواهش ها و کوه های آرزوهای طولانی از آن سوی وابستگی های پوچ بگذرم و یک گام به سوی خدای مهدی (عج) فراتر بردارم. هرگاه در دلم یاد مهدی(عج) زنده می شود، تنها آرزویم دیدار روی زیبای اوست. نمی دانم چگونه و با چه رویی دل مجروحم را، اقیانوس اشکم را،جاهای خالی نیازم را تقدیمش کنم؟ در عوض، او مرابا همه معصیت هایم می پذیرد، سپس مرا با امید باز می گرداند. بار دیگر نیز با تمام گناهانم به سویش می روم، او هم با تمام کرامتش، همانند گذشته مرا می پذیرد و به خوسته ام پاسخ می دهد. تا به حال یک بار نیز مرا مایوس بازنگردانده، فقط هر بار زبان به سخن می گشایم که مهدی جان نگار دلم کی می آیی؟ او خاموش می ماند و سکوت اختیار می کند. دو شنبه 10 تير 1392
18:44 ![]() سلام؛ مهدی جان سلام، سلامی به بلندای سال های پر محنت دوری ات، سلامی به گرمی خورشید روز ظهورت، آقایم سلام مرا از قلب تاریک اما عاشقم پذیرا باش.
مولایم دوست دارم هر جمعه کنار چاه مسجدت بنشینم و گریه کنم و ضجه بزنم و بگویم:مهدی جان بیا تو را به قبر مخفی شده مادرت،تو را به مظلومیت جدت امام علی قسم می دهم که بیایی... محبوبم آیا هنوز وقت آن نرسیده که شمشیر عدالتت را برداری و عدل و عدالت را حاکم بر زمین گردانی؟ آری این اتفاق می افتد او می آید در حالی که عمامه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بر سر، پیراهن محمد( صلی الله علیه و آله و سلم) در بر، پای افزار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بر پا،قرآن مجید محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در سینه و شمیر علی(ع) در دست دارد با مهر زهرا، صبر حسن، شجاعت حسین، عبادت سجاد، علم باقر، صدق صادق ،بردباری کاظم، رضای رضا، جود جواد ، هدایت هادی و هیبت عسکری... دو شنبه 10 تير 1392
18:44 ![]() دلم می گیرد و به یاد آقایم دلتنگ تر از همیشه ام ! دو شنبه 10 تير 1392
18:42 ![]()
دو شنبه 10 تير 1392
18:42 ![]()
آخرین جمعه سال است بیا آقاجان
کافی است دستانت را بالا بگیری و بگویی «اللهم عجل فرجی سریعا...» آخرین جمعه سال هم به آخر رسید آقایمان عبای غریبی به سر کشید گفتم ز بی لیاقتی ماست غربتت چشمی به هم گذاشت آهی ز دل کشید من هم خجل ز کرده خویش مانده ام
مرغ دلم به جمعه ی سال دگر پرید
دو شنبه 10 تير 1392
18:42 ![]() عزیز دل! دو شنبه 10 تير 1392
18:42 ![]()
اماما یابن فاطمه! ای حجت خدا بر زمین آمدنت نزدیک است، وعده دیدارتان به سرآمده، میدانم که به زودی حضورتان شب تار را به آفتاب حقیقت پیوند خواهد داد، می دانم زمان دیدارتان به همین زودی ها فرا خواهد رسید، این را با قلب خود احساس نموده ام. آقای من دنیایی از ناگفته ها بر دل دارم، شکایت از سلمان نماهای فخر فروش، از انسان دل داده به زر و زور و بندگان عصیان گر و فراموش کاری که فریاد رس هیچ فریادی نیستند. آقای من ساده زیستن و انسان دوستی قصه ای فراموش شده در دنیای معاصر ماست، رزق حلال طلب نمودن و دست و چشم پاک خواستن، افسانه ای غیر واقعی خوانده می شود، و انتظار فرج داشتن و توکل به خدا نمودن در میان دنیایی از تمسک های دنیایی ره گم نموده است. آقا بیا، آقا بیا و با آمدنت عدالت علی مرتضی را به جهان بازگردان. دو شنبه 10 تير 1392
18:41 ![]()
دو شنبه 10 تير 1392
18:40 ![]()
قربان تو شوم فقط می خواهم یک دفعه ببینمت . دو شنبه 10 تير 1392
18:40 ![]() می دانم که تو این جایی. تو غایب از نظر و حاضر در دلی... دو شنبه 10 تير 1392
18:41 ![]()
آسمون تشنه یک نگاهتونه دو شنبه 10 تير 1392
18:37 ![]()
چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست ما کجا و نورباران شب دریا کجا! دو شنبه 10 تير 1392
18:38 ![]() العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان !
آخرين بار كه اسمت را شنيدم مادر داشت دعا ميخواند و به تو متوسل ميشد. ببين ببين من چقدر نامهربانم تو هميشه كنارمي هر وقت كه دوست داشته باشم هر وقت كه شوق ديدنت توي چشمهايم اشك شود اما من... اي كاش مهربان بودم آنوقت تو با چشمهاي مهربانت توي آسمان ماه روشن را ميكشيدي و راه را. راه چطور دوست داشتنت را و آن وقت التماس ميكردم بگذاري سرم را روي زانوهايت بگذارم و بخواهم برايم لالايي بخواني من سرم را روي زانوهاي شما و دستهاي مهربانتان روي موهايم آنوقت ميپرسيدم از خدا چه خبر؟ آخر ميداني من هم مثل تمام عاشقانت تشنه ميشوم تشنه ي بوييدنت. آخر پيراهني كه بوي خدا ميدهد تشنگي ندارد. هميشه دعا ميكنم كه بيايي و صداي قدمهاي مهربانيات توي همين كوچه هاي شهر برسد. و من خوب ميدانم وقتي نيستي هرشب ستاره هاي آسمان بدرقه ات ميكنند و من هميشه تا ته دنيا منتظر رسيدن شما ميمانم گرچه خوب ميدانم هميشه كنار مني هر وقت كه بخواهم هر وقت كه شوق ديدنت توي چشمهايم اشك شود. قطعه اي از پر پرواز كم است يازده بار شمريم و يكي باز كم است اين همه آب كه جاريست نه اقيانوس است عرق شرم زمين است كه سرباز كم است از آسمان اشک می بارد اشک انتظار از زمین غم می بارد غم نبودت !! دو شنبه 10 تير 1392
18:38 ![]()
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم ازآن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم از این که باز عاشورا شود تکرار می ترسم ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم من از بیماریِ آن دیده ی خون بار می ترسم مرا تنها میان قبرخود نگذار می ترسم من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم دمی وصلم، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بسطم من از بیچارگیّ آخر این کار می ترسم جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران
دو شنبه 10 تير 1392
18:38 ![]()
دو شنبه 10 تير 1392
18:38 ![]()
سلام ای نسیم امروز می خوام تو رو به جایی بفرستم تا پیغام من و هزاران نفر مثل مرا به گلی از گلهای باغ فاطمه(س) برسونی! برو به نزد گل نرگس و سلام مرا برسون و به آقامون بگو: مولاجان! مدتهاست كه گل رویت را در گلدون قلبمان كاشته ایم. همیشه با شما حرف می زنیم و برایتان دعا می كنیم. تا وقتیكه چشمه چشمهایمان قطره آبی دارند ، نمی گذاریم یادش تو دل ما خشك شود. آقاجان! شاید ما را نامحرم می دونید و در خلوت ما نمی آئید. چه نگاه نکنید و چه بگوئید برو ، بازهم میگویم دوستت دارم مهدی جان! ما جمعه ها را بهار تو می دانیم. آخر می گویند: گل فاطمه(س) حتماً روز جمعه خودش را نمایان خواهد ساخت. آقای من! می ترسم نكند من هم جزء علف های هرزی باشم كه نمی گذارند شما بیائید. آقای عزیزم! نكند آن روزیكه می یائید نباشم. آقای مهربانم! تا كی می خواهید در دفتر انتظار ما غیبت بخورید؟! پس چه كسی به ما درس می دهد؟ پس كدام مقام باید ما رو به خدا برساند؟ آقاجانم! دلِ گرفته ی ما دست نوازش پُر مِهر شما رو می خواهد. آقای غریبم! می گویم اوّل كه آمدی بیا برویم بر سر مزار مادر مظلوم ات فاطمه(س) دو شنبه 10 تير 1392
18:35 ![]()
یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست . شرمنده ایم... می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم ... یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم . اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم . ای یوسف زهرا ! خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین . به ما ترحم كن كه بیچاره ایم و مضطرب ای عزیزِ مصرِ وجود ! سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار ...از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن . یابن الحسن ! برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند كالایی – هر چند اندك – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . اما ... ای آقا ! ای كریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . آن كالای اندك را هم نداریم . اما... نه ، كالایی هر چند ناقابل و كم بها آورده ایم . دل شكسته داریم ... مقدورمان هم سری است كه در پایت افكنیم . ناامیدیم و به امید آمده ایم. افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . سفارش نامه ای هم داریم ... پهلوی شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم ... برچسبها: یا صاحب الزمان ! , دو شنبه 10 تير 1392
18:35 ![]()
دلم گرفته مولای من! دلم به وسعت سکوت تو و به عمق غریبی ات گرفته است. در زمانه ی نامردمی ها چاهی را میخواهم تا فریاد بزنم زخمی ام مولای من! مرهمی می طلبم از دستی که بوی دستان تو را بدهد،مولای من! در یاب مرا مولا ! برچسبها: دلم گرفته مولای من!, دو شنبه 10 تير 1392
18:35 ![]() دوازده قرن غربت ... اما از کجا شروع کنم ؟ شکوه از دوست کنم یا دشمن ؟
دردمندانه و صادقانه میگویم ، همین از غربتت بس که فردی همچون من بخواهد از این غربت بنالد و بخواهد که دیگران را متوجه تنهایی ، غربت و مظلومیت آن مضطر فاطمه علیهاالسلام کند . از این درد و از عمق غربت و مظلومیت فرزند خود قرنها پیش جد بزرگوارش نالید و فرمود : " صاحب هذا الامر الشرید الطرید الفرید الوحید " (بحارالانوار، ج51، ص120) " (امام) عهده دار امر ( نجات انسان ها ) همان رانده ی آواره ی بی کس تنهاست" ای پدر مهربان اهل عالم ! کاش کارکرد همه واحدهای درسی دانشگاه، تبلیغات مذهبی، همایش های فرهنگی، نشست های علمی اردوهای سیاحتی زیارتی تو بودی، کاش تو هم سهمی از نتیجه همه مسابقات قرآنی و نهج البلاغه داشتی و این گونه از یاد نرفته بودی . اما چندی است از خیالت سرشارم و در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود احساس می کنم . گویی دوباره متولد شده ام . ای صمیمیت جاری ! زندگی بدون تو مردگی است. در این فتنه ها و ابتلائات آخر الزمان دستم را رها مکن . آقای از پدر مهربان تر ! باید نام و یاد تو را فریاد کرد . نه فقط به هنگام سوگند خوردن . تو در انحصار هیچ صنف ، طایفه ، گروه و حتی مذهبی نیستی ، تو متعلق به همه بشریتی . ای آقای بزرگوار ! کاش می توانستم به همه بگویم که تو منشی و دربان نداری ، هر وقت هر کس اراده کند ، هر وقت دلت از همه جا و همه کس بگیرد ، بدون وقت قبلی و بی واسطه می تواند با تو ارتباط برقرار کند .کافی است که یک بار " یا صاحب الزمان" بگوید . آن وقت است که تو بی لحظه ای درنگ نگاه مهربانت را به او معطوف می کنی . اصلا مگر نه این است که شان تان، شان "پدری" هم هست ، که هست و اگر خود را از فرزندان تو بدانیم ، می توانیم همان گونه که با پدر جسمانی خویش با ادب و احترام به گفت و گو می نشینیم ، با تو هم که "پدر معنوی" ما هستی دائما نجوا کنیم و برایت از حرف هایی بگوییم که حتی با کسان نزدیک هم قابلیت طرح آن ها را نداریم و با تو که رازدار مهربان هستی در میان بگذاریم . شاید این گونه با متوسل شدن و زنده نگهداشتن یاد و احساس حضور دائم تو در قلب و جانمان به وظیفه ارتباط و تمسک با امام عصر(عج) جامه عمل بپوشانیم . شاید نتیجه دائمی با تو که محبوب دل هایی ما را در لحظه لحظه ی زندگانی نجات دهد . تا زمانی که این پیوند باقی است زندگی در دینداری ما معنادار و مصون از آفات و خطرات خواهد بود . آقا جان! داشتم از غربتت می گفتم از اینکه چقدر مظلومی ، از اینکه هر روز ساعت ها در اینترنت بیهوده پرسه می زنیم . ساعت ها را به مطالعه روزنامه ها و مجلات و دیدن فیلم های سینمایی و سریال های پلیسی و طنز که گاه مملو از صحنه های گناه و اختلاط محرم و نامحرم است؛ می پردازیم، اما دریغ از خواندن یک روایت ! در دوران سراسر حرمان غیبت که دسترسی به تو امام بزرگوار برایمان ممکن نیست، احادیث رسیده که – هم سان کلام خداست- در دسترس هست اما دریغ .... امام مهربانم! چقدر بد است که فراموش کرده ایم هر جا قلبی می تپد و نفسی در سینه جاری است ، هر کجا آثاری از حیات هست ، همه از وجود و برکت توست و همه میهمان سفره تو هستیم . اما چه سود که سفره دار و ولی نعمت را از یاد برده ایم . مولای من! قرن هاست که تو غریبی . ای همه محبت و عاطفه ! دعایم کن تا زینت تان باشم و نه مایه شرمساری . از خدا بخواه که توفیق درک عمق غربت و مظلومیتت را به من عطا فرماید . بخواه که حتی برای لحظه ای از یاد و دعا برای تعجیل فرج و رفع هم و غم تو غافل نشوم. این را می دانم که نور محبت و معرفتت را خدا در قلب هر کس که بخواهد می اندازد . اصلا نه به کتاب و دفتر است و نه به خواندن و نوشتن . پس از خدا بخواه اقیانوس بی کران معرفت و محبتت را جرعه جرعه در کامم بریزد و توفیق استقامت در راه مستقیم و بر مسیر محبت تو را از ما نستاند . دو شنبه 10 تير 1392
18:35 ![]()
عشق تو ای یار بود لغلغۀ زبان من گناه من خبر دهد از این غم نهان من غم منِ شکسته دل، غم فرج نبود وای بیا عدالت دلم، پر از زر است جهان من گنه نفس گرفته است، از این دم سیاه من بیا به عطر عاشقی، تو هم بگیر جان من شب غمم سحر نشد به صبح جمعۀ ظهور تو صبح عشق هستی و، تو شمس بی کران من و این دل خراب من، شده ز هجر یار پیر بیا سفر نما به جان، تو ای دل جوان من برای عطر نرگست، شها چه ظرف آورم به خشکزار من تویی، تو سرو قد کمان من بگو که صبح جمعه ای، ز جاده ام گذر کنی من از نفس فتاده ام، تویی همه توان من دو شنبه 10 تير 1392
18:35 ![]()
السلام علیک یا صاحب الزمان روحی فداک مولای من! دلم در مهر تو گره خورده اما وا اسفاکه کوه گناهم. آقایم! جانم پیش کش لحظه تنهایی ات، ای کاش کاری از دست این حقیرگناه آلود برمی آمد که لبخندی بررخسار شما بنشاند، پشیمانم از اعمال زشت خود. مولایم! قاصرم که با شما سخن بگویم، فقط جان کلام این حقیر آلوده این است که: توهستی و من نیستم، تو کریمی و من گدایم، تو بینایی و من کورترینم. یابن الحسن! همه هستی ام خاک پایت، از گل رویت شرمنده ام که با شما سخن بگویم، چون غفلت و آلودگی و دنیا طلبی من نیز مثل خیلی دیگر دل شما را خون می کند و تنهایی شما را افزون تر؛ پس من دیگر با چه رویی با شما سخن بگویم؟اما مهر شما عطای خداوند است که فطرتا در اعماق وجود حقیر و بی لیاقتم ریشه دوانیده. آقایم! اگرچه حقیرم و بیشتر اوقات به یاد همه هستم غیر از عزیز زهرایم روحی فداکم، اما باهمه اینها باز هم سعی می کنم در همه دعاهایم اول از همه برای تعجیل در ظهور شما دعا کنم. دو شنبه 10 تير 1392
18:32 ![]()
میگويند: چشم هايى هست كه تو را می بينند؛ دل هايى هست كه تو را می پرستند؛ پاهايى هست كه با ياد تو دست افشاناند؛ دست هايى هست كه بر مهر تو پاى می فشارند. اين آن لحظه ايست كه ما در خسرانيم ،چه مومن ،چه كافر ، چه خوب ، چه بد چه و چه وچه . . . . . . . ، كه از آن جمال بي مثال و آفتاب وصال بدوريم و محروم ، ماييم كه در صحراي بي آب و علف دنيا ، غريب و بي كس فتاده ايم و دست غفلت بدل نهاده، هر كس سويي فتاده . برچسبها: شاید این جمعه بیاید, لحظه های خسران, گلچین مناجات با امام زمان, عج, زمزمه و مناجات با امام زمان, شعر, دو شنبه 10 تير 1392
18:32 ![]()
آدینه که از راه می رسد، با این شوق از خواب بر می خیزم که آن وعده الهی به وقوع پیوسته باشد. و هر بار، هرلحظه از آدینه بی تو بودن که به غروب نزدیک و نزدیک تر می شود، دلتنگ می شوم پس با خود می گویم به سختی با بغضی که راه گلویم را بسته است شاید ... آری ... شاید، شاید این جمعه بیاید ... پس باز هم چشمانم را به انتظار آمدنت تر می کنم به درگاه پروردگاری که وعده داده است ظهورت را ... مولای من ای مظهر خوبی ها ای پناه خستگی ها می بینی دوباره شهر را به امید رنگ گرفتن کوچه ها از حضورت، آذین بسته اند دوباره شهر را بوی گل و شیرینی، فرا گرفته اما ... می دانم دلم که تنگ می شود، خدا به میهمانی قلبم می آید ... ای مسافر خسته من میدانم به انتظار نشسته ای انتظاری که گواه غمی وصف نشدنی را می شود به راحتی در زلالی اشک های نهفته در چشمانت بخوانی و من مثل همیشه می دانم قلبت به درد آمده است از دلتنگی می دانی باز هم فراموش کرده ام، دلتنگی هدیه پروردگار است به انسان می دانی باز هم فراموش کرده ام، دلتنگی یادآور عشقی پاک است چراکه در همان زمان که قلبم پر می شود از ترک های دلتنگی، خدا در دلم خانه می کند و تمامی قلبم را برای خودش بر می دارد. به همین خاطر است که می دانم دلم که تنگ می شود، خدا به میهمانی قلبم می آید ... آری می دانی که فراموش کرده ام باید دستم را روی قلبم بگذارم و آرام بگویم: اشک های زلال چشمانم، بغض دردناک گلویم، آرام، آرام تر، خدا میهمان من است آری ... شاید، شاید این جمعه بیاید ... برچسبها: دل تنگی, خدا, مهمانی, شاید این جمعه بیاید, دلتنگی یادآور عشقی پاک, دو شنبه 10 تير 1392
18:32 ![]()
وقتی میگیم خدا کند که بیایی شاید او می فرماید خدا کند که بخواهید . . . اللهم عجــــــــــل لولیک الفرج برچسبها: شاید این جمعه بیاید, سلام, مولاجان مهدی, گل همیشه بهار, خداکند بیایی, دو شنبه 10 تير 1392
18:32 ![]()
تو همون حس غریبی که همیشه با منی سلام آقا جون نمیدونم چرا وقتی گرفتار میشم یاده شما می افتم ، وقتی گناه سراسره وجودمو میگیره ، اونوقت که دیگه حالم از خودمو کارام بهم میخوره ، وقتی دلم اونقدر از گناهایی که کردم پره و............... آقا جان یه وقتایی بود که اگه یه گناه کوچیک میکردم دلم میگرفت ، عذاب وجدان میگرفتم ، وای اگه اون گناه رو روز دوشنبه و یا پنجشنبه انجام میدادم ، چه حاله بدی بهم دست میداد ، چون میدونستم که نامه اعماله ما شیعیان رو به شما ، تو این روزها ارائه میدن ، همش دعا و استغفار و توبه میکردم به درگاه خدا که گناهامو قبل از این که نامه اعمالمو ببینین ببخشه ، فکر اینکه شما پرونده سیاه من رو ببینین برام عذاب میشد ، هی به خودم فحش و لعنت میفرستادم و میگفتم آخه این چه کاری بود که کردی ، فکر اون لحظه که شما با دیدن پرونده من ناراحت میشید داغونم میکرد ، آخه شما از ما شیعیان انتظاره این کارارو ندارین ، به قوله مرحومه کافی شما که غیر از ما شیعیان کسی رو ندارین ، حالا منم که اسمم شیعه هستش این جوری تو زرد از آب در اومدم .................. آقا جان ولی چند وقتی هست که دیگه بعد از گناه کردن عذاب وجدان نمیگیرم آقا دیگه دلم نمیگره بعد از گناه کردن ، آقا جان دیگه شبا که میخوابم یادم میره از خدا بخوام توفیق بده شما رو زیارت کنم ، آقا دیگه دلم برایه جمکرانت پر نمیزنه ، آقا دلم از سنگ شده ، آقا............................... آقا جانم دستمو بگیر ، نه ببخشید شما دستمو گرفتین که الان دارم باهاتون درد دل میکنم ، آقا همه ایرادا از منه اینو خودم میدونم ، آقا منو ادبم کن ، آقا کمکم کن تا وجدانم بیدار شه و برگرده به اون اصل وجودیه خودش ، آقا شرمنده ام از این همه رو سیاهی ، شرمنده ام ....شرمنده.... آقا با این همه رو سیاهی بازم برایه فرجتون دعا میکنم آخه به رحیم بودن خدا اطمینان دارم اون انقدر مهربونه که حتی دعایه یه گناه کار مثل من رو هم قبول میکنه . دو شنبه 10 تير 1392
18:29 ![]() السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی حضرت صاحب الزمان مهدی موعود( عج): از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدای آمدنت را وعده می داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می بخشید و مهر ربانی گرما می داد و ما هر چه استقامت، از این صدا گرفتیم و هر چه تحمل از این نوا دریافتیم در زیر سهمگین ترین پنجه های شکنجه تاب می آوردیم که شکنجه زلف تو را می دیدیم در کشاکش تازیانه ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می داد و صدای گامهای آمدنت توانمان می بخشید.رایحه ات که مژده حضور تو را بر دوش می کشید مرهمی بر زخمهای نو به نومان بود و جبر جانهای شکسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که تو آمدنی بودی . انگار تخم شبز بودیم که در خاک انتظار تاب می آوردیم تا در هرم خورشید تو به بال و پر بنشینیم. دو شنبه 10 تير 1392
18:27 ![]()
برچسبها: طراوات باران امام زمان, به امام جماعتی یوسف زهرا, دل نوشته ی به امام زمان, ظهور و منتظران مهدی, بشارت آمدن امام زمان, دو شنبه 10 تير 1392
18:27 ![]() آمدن مهدی یعنی عدالت ...
راستش را به ما نگفتند يا لااقل همة راست را به ما نگفتند. گفتند: تو كه بيايي خون به پا ميكني،جوي خون به راه مياندازي و از كشته پشته ميسازي و ما را از ظهور تو ترساندند. برچسبها: آمدن مهدی یعنی عدالت, موعود, معشوق آسماني, رفاه و آسايشي, ساحل, دو شنبه 10 تير 1392
18:27 ![]()
دو شنبه 10 تير 1392
18:27 ![]()
حرفهایم را تعبیر میکنی... سکوتم را تفسیر، دیروزم را فراموش،فردایم را پیشگویی ، به نبودنم مشکوکی،در بودنم مردد، از هیچ گلایه میسازی واز همه چیز بهانه..... دو شنبه 10 تير 1392
18:27 ![]() یکی از نامهای معروف امام عصر(عج) "مهدی" است در عین حال امامان دیگر نیز "مهدی" هستند. و این نام، نام اشتراکی ائمه است. در هر حال دانستن این نام ما را به وجود حضرت مهدی رهنمون می گردد. هادی یعنی هدایت کننده و مهدی یعنی هدایت شده. امام باقر (ع) می فرمایند: "مهدی اسم مفعول است از ماده ی هدی ، یهدی. هَدی یعنی هدایت کرد، و هُدی مصدر آن است یعنی هدایت. مهدی یعنی هدایت شده، کسی که می خواهد هدایت کند حتماً خودش باید راهنما باشد . مهدی ما بدین جهت مهدی نامیده شده است که به سوی کاری که پوشیده است راهنمایی و هدایت می کند. دو شنبه 10 تير 1392
18:24 ![]() شناخت یوسف زهرا از یوسف قرآن
ببین يوسف زهرا عليها السلام با يوسف نبي عليه السلام شباهتهاي فراواني درجمال صورت و حسن سيرت (مانند عصمت، صداقت، قدرت، مکانت، صبر و تقواي الهي و مديريت) و فراز و نشيبهاي زندگي (مانند غيبت، تنهايي،غربت، ناشناختهبودن در برههاي از زندگي ميان مردم، دستگيري از محرومان و شفابخشي بيماران و نابينايان، ايجاد حكومتي پر از رحمت عدالت؛ گرچه تمايزي نيز دارند، وگسترش عدالت وگستراندن سفره رحمت وجود دارد. دو شنبه 10 تير 1392
16:1 ![]() پیراهن یوسف پیامبر و ابراهیم(ع) کجاست
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مرحوم شیخ صدوق، راوندی و بعضی دیگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حکایت کند: روزی در خدمت حضرت صادق آل محمّد(ص) نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آیا می دانی پیراهن حضرت یوسف (ع) چه بود و کجاست؟ دو شنبه 10 تير 1392
16:1 ![]() شباهت های میان عصر ما و سال های امامت امام حسن عسگری (ع)
در دوران رسالت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی (ص) در مدینه, این حدیث را اصحاب پیامبر بارها به گوش شنیده اند که قائم آل محمد (ص), نهمین فرزند از نسل حسین (ع) است (۱) و در ادوار بعدی مکرر آن را ضبط کرده اند و از فردای رحلت پیامبر که کودتاگران سقیفه با زمینه چینی قبلی ادامه رسالت را به ظاهر از مسیر تعیین شده الهی خارج و آنرا به دستان ناپاک و ناتوان غاصبین (و نه خلیفه حقیقی) سپردند، آینده اسلام و مسلمانان دستخوش دو گونه ترسیم در چهره اسلام و مسلمانان گشت: چهره ای که می توانست ادامه ولایت الله در بین جمیع مسلمانان باشد؛ و چهره ای که کم عیاران و بی عیاران از رنگ درون آلوده خویش به چهره پاک و قدسی دین می زدند و ضمن آلوده کردن دین، مسلمانان را نیز به انحراف و سوء برداشت هدایت می کردند. متناسب با زاویه انحرافی که از مبداء ترسیم اولیه دین شروع می شد، آرایش منحرفین بر علیه جانشینان پیامبر, یعنی امامان بر حق شیعه بیشتر و بیشتر می شد. هر چه زمان می گذشت این دشمنی شکاف بیشتری می یافت و اساس آن نیز در ارزش های تعریف شده دین بود که دستخوش حکام به ظاهر مسلمان اموی و عباسی بود که به جای تأسی از سیره پیامبر در مدینه النبی، جای در پای سلاطین و فرمانروایان (طاغوت) عصر خویش می گذاشتند. این دشمنی ها به زندان، شکنجه، تبعید امامان، علویان و پیروانشان ادامه یافت و با شهادت امامان راستین شیعه، نابودی چهره واقعی دین اسلام را نشانه رفته بود؛ بالاخص در زمان امامت امام حسن عسگری (ع) که بر اساس احادیث پیامبر اسلام و روایات اهل بیت (که البته در باطن به حقانیت شان اقرار داشتند) فرزند ایشان یعنی مهدی موعود را انتظار می کشیدند و شنیده بودند که به دست ایشان دین خدا استوار و جهان پر از عدل و داد می کند. آنان که بین حیات سیاسی خود و تولد امامی که عهده دار تحقق اسلام راستین است، اختلافی غیر قابل حل می دیدند, در صدد بر آمدند تا مانع تحقق این بشارت عظیم گردند. آنان امام حسن عسگری را به سامرا، شهری که محل استقرار ارتش بنی عباس بود, تبعید و در آنجا او را تحت نظر گرفتند تا مانع تولد فرزند ایشان گردند. شیوه عمل همه ظالمان و حاکمان تاریخ مشابه هم بلکه عین هم می باشد. هرگاه فرعون ها توانستند مانع تولد موسی ها (ص) و عیسی ها (ص) گردند, بنی عباس دون نیز می توانست مانع تحقق اراده خداوند شود. علیرغم بسیج همه نیروها توسط دشمنان دین خدا حجه ابن الحسن العسگری (عج) متولد و پس از شهادت امام حسن عسگری (ع) امامت شان شروع و ولایت شان بر هستی ثبت و عالم خلقت بهرمند از فیض وجود مبارک ایشان گردید؛ و تاکنون نیز امامت شان پایدار و برقرار است. اکنون ما که در عصر ظهور مبارک امام زمان (عج) قرار داریم, باید به هوش باشیم که اوضاع امروز ما شبیه به سال های امامت امام حسن عسگری (ع) می باشد: قدرت های مسلط جهانی به این موضوع واکنش نشان داده و با بررسی موضوع در ابعاد جهانی از منظر خویش سعی در مهار مهدویت و واکنش مردم به امام زمان و اصل انتظار دارند. مسیحیان افراطی و صهیونیست ها در سودای جنگ آرماگدون، گردهمایی نموده و این تقابل را به انتظار نشسته اند. حکام سلفی گستر، طالبان پرور و وهابی در جوامع اسلامی از اساس با این موضوع مخالف و با هزینه مخارج سرسام آور, سعی در مقابله با اندیشه انتظار و زدودن اندیشه ظهور امام در افکار مسلمانان را دارند . حتی به این اقدامات بسنده نکرده و در عرصه نظامی نیز با تقویت افکار ضدشیعی و تربیت تروریست ها آنها را وادار به کشتن شیعیان و مقابله با ظهور امام زمان می نمایند؛ که سوریه مصداق بارز آن است و امروز به میعادگاه سلفی ها و وهابیون به تقابل با موج ظهور تبدیل شده است. ای عزیزان و سروران من! شیعیانی که مخاطب این پیام هستید؛ ضمن تبریک به مناسبت آغاز امامت امام زمان, حضرت ولی عصر, مهدی موعود (عج) شما را به تفکر در اوضاع جهان فرا می خوانیم. خداوند اراده کرده است که به دست مولایمان, حضرت اباصالح المهدی (ع) جهان را پر از عدل و داد کند. بیایید این ایام طلایی را دریابیم و با آباد کردن خانه درون خویش به پیشواز ظهور و سربازی آن حضرت برویم. (۱) سلمان فارسی گوید: خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم، دیدم حسین (ع) روی زانوی آن حضرت است و پیغمبر خدا (ص) دیدگان او را میبوسد و میفرماید: «تو آقایی؛ تو آقا زادهای؛ تو برادر شخص آقایی هستی؛ تو امامی؛ پسر امامی و برادر امامی؛ تو حجتی؛ پسر حجتی؛ و برادر حجتی؛ تو پدر نه نفر حجتی که نهمین آنها، قائم ایشان است» .(۱) در کتاب «کمال الدین» از حضرت زین العابدین (ع) و او از پدر بزرگوارش حسین بن علی (ع) روایت کرده است که امیرمومنان علی (ع) خطاب به وی فرمود: «ای حسین! نهمین فرزند تو، قائم به حق است. او آشکار کننده دین و گستراننده عدل است … » (۲) در کتاب «ینابیع الموده»، از امام حسین (ع) روایت کرده است که فرمود: «بر جدم رسول خدا (ص) وارد شدم؛ آن حضرت مرا روی زانوی خود نشاند و فرمود: ای حسین! خداوند از صلب تو نه امام را اختیار نموده که نهمین آنها قائم ایشان است و منزلت همه، نزد خدا یکسان است» (۳) و در کتاب «کفایه الاثر» از قول عبدالرحمان بن سلیط از حضرت امام حسینعلیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «دوازده امام از ما هستند؛ اول آنها، امیرمومنان علی (ع) و آخر آنها، نهمین فرزند من است. همو که به حق قیام میکند و خداوند به برکت وجود او، زمین مرده را زنده و آباد میکند و دین حق را بر تمام ادیان پیروز میگرداند, اگرچه مشرکان کراهت داشته باشند … » (۴) پی نوشت ها: (۱) ینابیع الموده، ج ۳، باب ۹۴، ص ۳۹۴، ح ۴۴؛ مقتل خوارزمی، ج ۱، فصل ۷، ص ۱۴۶٫ (۲) کمال الدین، صدوق با ترجمه فارسی، ج ۱، ص ۴۲۱، ح ۲۶، باب ۲۷، و عربی باب ۲۵، ص ۳۰۴، ح ۱۶٫ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۳۳، ح ۴، اعلام الوری، ص ۴۲۶ و بشاره الاسلام، ص ۵۲٫ (۳) ینابیع الموده، ج ۳، باب ۹۴، ص ۳۹۵، ح ۴۵ و در چاپ دیگر ص ۴۹۲٫ (۴) کفایه الاثر، ص ۲۳۲؛ منتخب الاثر، ص ۲۰۵، ح ۴؛ اعلام الوری، ص ۴۰۶؛ کمال الدین، ج ۱، ص دو شنبه 10 تير 1392
15:36 ![]() ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او میرفتشرح ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او میرفت توسط مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهران در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت. تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود. ایشان یک مغازة پـینه دوزی هم در بازار داشت. حتّی ایشان میگفت: گاهی آقا شبهای جمعه یک دفعه می آیند، میفرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا میروم کربلا و بر میگردم. اینها خواب و قصّه و داستان نیست. مرحوم والد ما میگفت: آقا تشریف میآورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود. پدرم گفت که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان تشریف میآورند آنجا پیش تو؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما میآیید اینجا پیش من احوالم را میگیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست. وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را میگیرند.. مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکرهاش را گرفته باشد، میتواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!… دو شنبه 10 تير 1392
15:30 ![]() دیدی بچه کوچولوها چه جوری اب می خورن شش هفت ماهه هاشونو می گم اول بااون نگاه معصومشون به اب خیره میشن جوری که دلت می سوزه ومی خوای بهشون اب بدی وقتی می خوای ابو بهشون بدی اول می خندن بعد با شور عجیبی برا اب دست وپا تکون میدن ولی وقتی ابو بهشون میدی یهو انگار نمی خوان اب بخورن انگار خجالت می کشن اب بخورن بعد اب می پره توگلوشون وبعد یه دل سیر گریه می کنن انگار شرم می کنن اب بخورن انگار دنبال بهانه می گردن که بادیدن اب بزنن زیرگریه وبرا اربابشون گریه کنن انگار یه غمی از اب رو گلوشون سنگینی می کنه اونا به یادعلی اصغر(ع)گریه می کنن کاش ما هم به اندازه اونا معرفت داشتیم ............ دو شنبه 10 تير 1392
15:30 ![]()
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس ؟به فدای نفسهای غریب تو که آغشته به حزن است زجنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شی رنگ شفق یافته دست روی کدامین غم غضما به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم که به جای غم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای رخت ای صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله عزیز دو جهان یوسف در چاه کنون شعله آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس؟ دل ما سوخته از آه نفسهای غریبت دلمان بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس ، گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنید و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی ، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشه دفتر غزلی تاب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بی چاره دلداده دلسوخته ارباب ندارد؟ گریه کن گریه و خون گریه کنان آری که هر آن مرثیه را خلق شنید است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد من که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است . بگذار که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا ، در این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است ، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه مستی او در کف گودال سپس آه که الشمر .... نه نه خدایا چه بگویم که دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید که گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ، ثواب است و نفس در نفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد ، چه بزمی است چه شوری است چه حالی است فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه اش طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای شه زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم. دو شنبه 10 تير 1392
15:30 ![]() |
|